ناخــــــانا

بیانیه‌ی نخستین ناشران خبر شهادت ترانه موسوی درباره‌ی راستی این رویداد/ رضا ولی‌زاده – لیلا ملک‌محمدی

Posted in دسته‌بندی نشده by لیلا ملک محمدی on آگوست 26, 2010

…و ایشان را تا در خود بازنگریستند

جز باد

هیچ به کف اندر نبود

جز باد و به جز خون خویشتن

چراکه نمی‌خواستند؛ نمی‌خواستند

نمی‌خواستند که بمیرند

«احمد شاملو»

فعالان محترم حوزه‌ی رسانه، اهالی فکر و نظر و مردم شریف ایران

و شما سربازان پیدا و پنهان نظام اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی

ما (لیلا ملک‌محمدی و رضا ولی‌زاده) امروز به ضرورتی روی سخن با تمام شما داریم؛ شما که زخم‌خورده و زخم‌زننده، به میدان درآمده و هستی خود را برای رسوایی ستم‌کاریِ دشمنان خانگی، عیارانه به میدان آورده یا گوشه‌ی عافیت اختیار کرده یا دست و زبان خود را به کام دشمن، تازیانه‌ی مردم کرده‌اید. چه بسیار اتفاق نادره‌ای‌ست که بیانه‌ای خطاب به جمعی بدین پایه ناهم‌گون و ناهم‌بسته نوشته شود؛ اما کدام شماست که نام «ترانه موسوی» را نشنیده باشد و خود را بازجویانه به قضاوت چیستی ماجرایش ننشانده باشد. این خود نقطه‌ی اشتراک همه‌ی ماست. این نوشته خطاب به همه‌ی شماست که یا تنها گوشی برای شنیدن ماجرا بوده‌اید یا دل‌آشوبه‌های هولناکی‌اش را یک سال تحمل کرده یا با خلوص نیت در واقعیت آن تردید کرده‌اید یا به دستور، آن‌را دروغ و دغل خوانده‌اید.

ما نویسندگان این نوشته رسماً اعلام می‌کنیم برای نخستین‌بار خبر بازداشت، احتمال تجاوز به عنف و یافتن جسد ترانه‌ موسوی – کسی که در 7 تیر 1388 بازداشت و در بازداشتگاهی غیر رسمی با تعدادی هم‌بند بازجویی شد؛ آسیب جسمی فراوان دید و به گفته‌ی خانواده‌اش سوزانده شد – را در وبلاگ‌هامان منتشر کردیم. ما که سال‌ها با عناوین مختلف در تحریریه‌ی خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های ایران فعالیت کرده‌ایم به مسوولیت خطیر خود آگاه بوده و مسوولانه نسبت به انتشار خبری اقدام کردیم که منابع مختلف آن‌را تأیید کرده و شواهد و مستنداتی امکان چون و چرا در راستی آن‌را رد می‌کرد. ما اکنون نیز پس از 14 ماه هم‌چنان بر این عقیده استواریم و کوچک‌ترین تردیدی در وقوع این جنایت نداریم؛ زیرا در روزهایی که سرنوشت ترانه در پرده‌ی ابهام قرار داشت و پس از آن‌که جنازه ی او پیدا شد نزدیک‌ترین نمایندگان افکار عمومی به خانواده‌ی ترانه بودیم واز اضطراب و دلهره‌ای آگاهی  داشتیم که پس از چند روز بی‌خبری از ترانه با تماس‌های تلفنی مشکوک بر سر خانواده‌ی او آوار می‌شد.

اگر روزی به ضرورت لیلا ملک‌محمدی پشت وبلاگ «زیرزمین» به انتشار خبر دستگیری و کشته‌شدن ترانه موسوی و رضا ولی‌زاده پشت وبلاگ «چریک آن‌لاین» به انتشار خبر دستگیری، کشته‌شدن و طرح احتمال تجاوز به ترانه موسوی در زمان بازداشت اقدام کردند امروز این پنهان‌کاری – تا آن‌جا که به امنیت این اشخاص مربوط می‌شود- تا حدودی ضرورت خود را از دست داده است؛ هرچند هم‌چنان برخی در ایران و در ارتباط با این ماجرا با مشکلات امنیتی مواجه‌اند و قطعاً ما هم‌چنان نمی‌توانیم بی‌هیچ بیش و کم از ترانه موسوی و شاهدان بازداشت او و راویان ماجرایش سخن بگوییم.

ما در این نوشته بار دیگر تأکید می‌کنیم با شواهد و مستنداتی که این خبر را با تکیه بر آن منتشر کردیم و شواهدی که طی یک سال گذشته به دست آمده، متأسفانه کوچک‌ترین تردیدی نسبت به وقوع  تراژدی مرگ ترانه در زمان بازداشت نداریم و روزی را انتظار می‌کشیم که پرتو شهادت شاهدان عینی در دادگاهی صالح، ابعاد دردناک این فاجعه را روشن کند و آمران، عاملان و زمینه‌سازان آن را به سزایی برابر و به بزرگی این عمل وحشیانه برساند.

و نیز لازم می‌دانیم تأکید کنیم به هیچ‌وجه انتقادها و شبهه‌هایی را که به راستی و اصالت این خبر وارد می‌شود، مخدوش‌کننده‌ی پایگاه و ارزش فعالیت حرفه‌ای‌مان در حوزه‌ی رسانه نمی‌دانیم و از آن گذشته هم‌چنان که امنیت و آرامش زندگی‌مان را بر سر آن بذل کردیم خود را پذیرای انتقاد حرفه‌ای منتقدان بی‌غرض خبر و آسیب غرض‌ورزی دیگران می‌دانیم؛ در عین آن‌که بازیگر بازی خطرناکی که برخی با اغراض سیاسی و عقده‌های شخصی تدارک دیده‌اند نخواهیم شد. ما مفتش نیستیم تا اغراض دیگران را کشف کنیم و نه دیکتاتور-خبرنگار تا باور به خبری را به مخاطب حقنه کنیم.

طی یک سال گذشته کسانی که در راستی این خبر تردید کرده‌اند به 3 گروه تقسیم می‌شوند؛

آن‌ها که فضای امنیتی روزهای پس از انتخابات 88 را درک نکرده‌اند و گمان می‌کنند تولید خبری از این دست در آن روزها و حتی پیش از آن در فضایی که امنیت خبرنگار و منابع خبر در آن تأمین بوده است اتفاق می‌افتاد؛ حال آن‌که چه بسیار حقایقی که به دلیل حاکمیت فضای رعب و وحشت روزهای پس از انتخابات و تسلط دستگاه‌های امنیتی بر اتفاقات پیدا و پنهان، از دید کنجکاوترین و بی‌پرواترین خبرنگاران پوشیده مانده و در آینده باید منتظر انفجار خبری‌ای باشیم که چه بسا ترکش‌های آن هر کدام ترانه‌ای باشد در گوش ما بی‌خبران؛ چراکه به قول شاعر آزادی «مادران سیاه‌پوش/ داغ‌داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد/ هنوز/ از سجاده‌ها سر برنگرفته‌اند»

گروه دیگر آن‌هایی هستند که مسوولانه خبر را کالبدشکافی و اجزاء آن‌را تحلیل می‌کنند؛ اما چنان به تئوری‌های تولید و انتشار خبر متکی هستند که نمی‌توانند واقعیت را ببینند و فرایند تولید یک خبر را در شرایط خاص، نظیر آن‌چه پس از انتخابات بر فضای رسانه‌ای حاکم بود، از تئوری‌های خبر که غالباً در دانشکده‌های خبر گفته می‌شود جدا کنند و تولید خبر در این شرایط را تابع فروبستگی همین شرایط بدانند و به داوری بنشینند.

اما گروه سوم میراث‌خواران پشت جبهه‌ها هستند. آن‌ها می‌توانند در عین آن‌که خود را قهرمان انتشار خبری می‌دانند عندالاقتضا قهرمان تکذیب همان خبر شوند. این گروه چه‌ بسا در هر اقدام خود تابع اغراض سیاسی و حزبی یا شخصی باشند و در کسب منفعت از هر راه و بی‌راه چنان‌اند که به قیمت مطرح‌شدن و بر سر زبان‌ها ماندن و به انگیزه‌ی پیروزی در جدال‌های شخصی و جناحی بی‌اساس، دروغ می‌سازند و با قلب واقعیت، در صف متجاوزان به ترانه‌ها می‌ایستند. از تلاش صدا و سیمای جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی و رسانه‌های حکومتی در دروغ‌پراکنی برای تکذیب این ماجرا که بگذریم، طرفه تلاش کسانی‌ست که با ژست‌های حرفه‌ای در بازی‌ای مشکوک و هوچی‌گرانه با ادعای دروغین روشنگری به طور مستقیم به بازجویان و مأموران دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، برای دستگیری‌ و فشارهای تازه‌تر بر شاهدان این ماجرا، خط می‌دهند.

گرچه سخن به درازا می‌کشد لازم است موجزانه بگوییم ماجرای بازداشت و وضعیت نامعلوم «ترانه موسوی» را نخستین‌بار و مستقیماً یکی از هم‌بندان او برای ما روایت کرد و این خبر به شهادت شاهد دیگری نیز مؤکد شد. پس از آن برای اطمینان از راستی خبر، ما با خانواده‌ی ترانه موسوی تماس گرفتیم. روزی قطعاً نگرانی پدر بیمار و مادر سال خورده ی او روایت خواهدشد. کامپیوتر ترانه پر بود از عکس‌هایی که او از تجمعات انتخاباتی و راهپیمایی‌های اعتراضی پس از انتخابات گرفته بود یا گویای حضور او در این راهپیمایی‌ها بود؛ خانواده‌ی ترانه هیچ‌یک از این عکس‌ها را، با وجود پافشاری ما، در اختیارمان قرار ندادند؛ جز عکسی که همه ترانه را با آن می‌شناسند. انگیزه‌ی اولیه‌ی ما برای انتشار این عکس، که مورد موافقت خانواده‌ی ترانه نیز قرار گرفت، آن بود که شاید بتوان با انتشار آن، نشانی از او به دست آورد. آن روزها هنوز نه فعالان رسانه‌ای، نه فعالان حقوق بشر و نه رهبران فکری و سیاسی، عمق فاجعه‌ای را که در مخوف‌ترین زندان‌های نام‌دار و بی‌نام می‌گذشت نمی‌دانستند و هیچ‌کدام از ما در خیال نیز آن را نمی‌پروراندیم. انتشار عکس ترانه موسوی با کسب اطلاعات نگران‌کننده‌ای از وضعیت او مصادف‌شد. بخشی از این اطلاعات را یکی از نزدیکان خانواده‌ی ترانه موسوی منتقل می‌کرد و نیز اطلاعاتی که بعدها در مورد احتمال تجاوز به او، کشته‌شدن، یافتن جنازه و دفن او منتشرشد. پس از آن‌که این خبر توجه افکار عمومی را جلب کرد و بسیاری در بازانتشار آن مؤثر واقع شدند ارتباط ما با خانواده‌ی ترانه موسوی قطع شد. از خانواده‌ی سه نفره‌ی ترانه تنها مادری سال‌خورده مانده بود؛ چراکه پدرش پس از دو هفته از کشته‌شدن ترانه، درگذشت. تماس‌های تلفنی ما با یکی از نزدیکان این خانواده کم کم از صراحت گفتار تهی شد و به کلمات رمز و معماگویی‌های به ترس و دلهره آمیخته، گرایید تا آن که کاملاً و به صورت یک‌طرفه قطع شد؛ اما راه‌های ارتباطی دیگر را کم و بیش حفظ کردیم. هرچند تلاش ما در واداشتن خانواده‌ی ترانه برای دادخواهی، به علت‌هایی که روشن است، ناکام ماند هم‌اکنون شاهدیم خانواده‌هایی پس از یک‌سال زبان گشوده‌اند و از مصیبت‌هایی که بر آن‌ها و عزیزانشان رفته سخن می‌گویند. از نظر ما به سخن درآمدن نزدیکان ترانه در آینده،‌ دور از ذهن نیست. در شرایطی چنین فروبسته ما از انجام حداقل‌های ممکن و درآویختن به هر امکانی که بتواند داد ترانه را بستاند کوتاهی نکردیم. هم‌زمان مجموعه‌ای از مستندات خبر را در حضور یکی از شاهدان عینی بازداشت ترانه و چند تن از فعالان رسانه‌ای – که نامشان محفوظ خواهدماند- به کمیته‌ی رسیدگی به وضعیت آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات سپردیم و از آن‌جا که بعدها تأیید راستی ماجرای ترانه موسوی مورد تأکید سرشناس‌ترین معترضان حاکمیت قرار گرفت، به نظر می‌رسد کمیته نیز تحقیقات مستقلی درباره‌ی این ماجرا انجام داده و شواهد دیگری نیز به دست آورده است.

نزدیک به 4 ماه از انتشار این خبر گذشت تا دستگیری اعضای کمیته و کسانی که ما در ارتباطی مستقیم، ماجرا را برای آن‌ها توضیح داده بودیم و اشارات محسنی اژه‌ای در یک برنامه‌ی تلویزیونی، دست خطر را گرفت و پشت در خانه‌های ما آورد و اگر به زعم نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی انتشار اخبار حوادث پس از انتخابات جرم تلقی می‌شود که می‌شود، ما جرایم دیگری از قبیل انتشار عکس‌ها، ویدئوها و اخبار اعتراضات پس از انتخابات در رسانه‌های خارج از ایران مرتکب شده بودیم. تکرار این نکته را مهم می‌دانیم که 4 ماه پس از انتشار خبر ما هم‌چنان در ایران بودیم؛ بنای ماندن داشتیم و برای کسب شواهد و مستندات بیشتر از ماجرای ترانه تلاش می‌کردیم. در کدام ذهن معلول و ناقصی چنین می‌گنجد که فاجعه‌ا‌ی چون قتل ترانه تنها برای اخذ پناهندگی ساخته و پرداخته شده باشد؟ آیا گرفتن پناهندگی برای دو روزنامه‌نگاری که یکی از آن‌ها با صدور قرار آزاد بود و دیگری هم پس از انتخابات ده‌ها خبر، عکس و فیلم از سرکوب‌ها به رسانه‌های خارجی ارسال کرده بود تا بدین پایه دشوار است که چنین داستانی خلق کنند؟ تاکنون هزاران نفر از ایران گریخته‌‌اند و به پناهندگی تن داده‌اند؛ آیا همگی باید داستانی می‌داشتند تا این حد خونین و تمام حیثیت و آبروی‌شان را به تأیید یا تکذیب آن گره می‌زدند؟

اکنون که 10 ماه است از ایران خارج شده‌ایم پیوسته به لحاظ انسانی و حرفه‌ای خود را مسوول پیگیری این ماجرای دردناک می‌دانیم و برای کسب شواهد و مستندات بیشتر تلاش می‌کنیم؛ تا آن‌جا که بتوان ماجرای ترانه موسوی را به پرونده‌ای حقوقی علیه ماشین سرکوب و جنایت جمهوری اسلامی تبدیل کرد و در این راه دست کمک به سوی تمامی کسانی دراز می‌کنیم که در هر نقطه‌ی جهان دل در گرو حقیقت و آزادی دارند؛ از تردیدهایی که نسبت به اصالت این خبر طرح می‌شود ناامید نمی‌شویم و از کسانی‌که با انگیزه‌های مختلف در رد این خبر می‌کوشند می‌خواهیم تنها به گمان خویش و تهییج مخاطبان بسنده نکنند؛ صاحب عکس را بیابند؛ ترانه موسوی را زنده و سالم به جهانی نشان دهند که او را نماد جنایت جمهوری اسلامی علیه معترضان به نتیجه‌ی انتخابات می‌داند؛ شواهد خود را به سخن وادارند و مستنداتی ارایه دهند که محکم و قانع‌کننده باشد. این کار برای آن‌ها ساده‌تر خواهدبود؛ چراکه تکذیب این خبر نه تنها تهدیدی به دنبال ندارد بلکه یک حکومت سراپا امکانات، تمامی توان خود را برای انجام آن در اختیار تکذیب‌کنندگان قرار می‌دهد. اگر اثبات شود ماجرای ترانه واقعیت نداشته است کابوس‌های یک‌ساله‌ی ما و تمام کسانی که با نام ترانه خون گریسته‌اند پایان می‌یابد. ما در کمال خرسندی حیثیت حرفه‌ای خود و هستی‌مان را بر سر یافتن نشانی از ترانه موسوی یا اثبات ساختگی بودن ماجرای او معامله خواهیم‌کرد. کاش ترانه موسوی وجود خارجی نداشت و دنیا تا این اندازه محل توحش نبود؛ آن‌وقت ما نیز رستگار بودیم و سری به سامان داشتیم و چشم‌هامان را به لبخندی بر این شب کشنده و کشدار می‌بستیم. تحقیق درباره‌ی ماجرای ترانه موسوی حق و برتر از آن مسوولیت همه‌ی کسانی‌ست که حقیقت را ارج می‌نهند. ما نیزهمچنان مستقل درباره‌ی آن، با وجود موانع بسیار، تحقیق می‌کنیم؛ اما نه برای اثبات آن بلکه برای کشف چگونگی رخدادش. با این همه در این کار به گودال جنجال و هوچی‌گری نخواهیم افتاد و در بازی مشکوک دیگران حتی در مقام تماشاچی خردی نیز حاضر نخواهیم‌شد.

رضا ولی‌زاده – لیلا ملک‌محمدی

4 /شهریور/1389

24 پاسخ

Subscribe to comments with RSS.

  1. سميرا said, on آگوست 26, 2010 at 3:25 ب.ظ.

    لطف کنيد براي رفع ابهام اطلاعات بيشتري از وي و يا آدرس منزل وي را انتشار دهيد

  2. shamim said, on آگوست 26, 2010 at 4:08 ب.ظ.

    نامه دردناک شما دوباره آتش به جانم زد. ای کاش یک ذره از شجاعت شما درمن و ما می بود . اگر بود دنیا تا این اندازه محل توحش نبود. اما این شب کشنده و کشدار روزی تمام خواهد شد . از پهلوی همین شب خورشید بی غروب طلوعی زمین تاریک ما را نور خواهد داد. شما انسان اید . ای کاش معتقد به دعا بودم , تا زیباترین دعاها یم را بدرقه ی زندگی تان در غربت میکردم .

  3. چه فرقی میکنه said, on آگوست 27, 2010 at 12:23 ق.ظ.

    بیاد ترانه موسوی

  4. حسین said, on آگوست 27, 2010 at 1:01 ق.ظ.

    در سایت الف حتما این دو لینک را دیده اید
    http://alef.ir/1388/content/view/53577/
    http://alef.ir/1388/content/view/54170/83/
    پس شما میتوانستید به سئوالات الف پاسخ دهید و یا اینکه اگر پاسخ داده اید و آنها منتشر نکردند حداقل هم اینجا پاسخ دهید !

  5. داود said, on آگوست 27, 2010 at 1:49 ق.ظ.

    درود بر شرف و همت شما که سختی تاختن به بی شرمی سلطان جائر را به جان خریدید. جز آرزوی پیروزی و آشکار شدن حقیقت کاری از دستم ساخته نیست…

  6. شمه said, on آگوست 27, 2010 at 5:03 ق.ظ.

    چرا از ایشان هیچ عکس دیگری وجود ندارد ؟
    چرا خانواده ایشان هیچگاه دیده نشده اند ویا دوستان و منسوبانشان ؟

  7. shamim said, on آگوست 27, 2010 at 6:09 ق.ظ.

    طائب را دستگی کنید .اولین جنایت کار در این تراژدی طائب است. طائب هم مثل سعید منتظری و سعید امامی دست پرورده ی شخص خامنه ای است. اینان پیشمرگ رهبرند .سپر بلای رهبرند . وقتی عرصه به او تنگ میشود این جانیان کوچک را سپر بلای خود میکند. این جانیان را از بس آزاد گذاشته بود دیگر خدا را بنده نبودند. معلوم نیست چه جنایاتی بیشتر از اینی که لو رفته است مرتکب شده اند، اما اگر دستگیر شوند و از رهبرشان رودست بخورند همه چیز را اعتراف میکنند.

  8. […] بار دوم ، امروز بود که رضا ولیزاده و لیلا ملک محمدی ، دو نفری که اولین بار خبر ترانه را منتشر کردند ، در […]

  9. شهروند said, on آگوست 27, 2010 at 1:51 ب.ظ.

    دسته بندی شما در مورد کسانی که به این قضیه به دیده شک نگاه می کنند بسیار ابتدایی است به عنوان مثال خود من (به عنوان یک آرزومند ورود به طبقه روشنفکر و یک مدعی نگرش نوین به مسائل ایران و مخالفین سرسخت دولت و نظام جمهوری اسلامی و از منتقدین نگاه یک سویه در رسانه ها و در ضمن (کمی) آشنا به مسائل ارتباطات و خبر (فقط کمی اشنا)) در هیچیک از گروههای سه گانه فوق قرار نمیگیرم.
    الف: فضای امنیتی و رسانه ای روزهای پس از انتخابات را به خوبی درک کرده ام –
    چه در هفته اول (که عمدتا درگیریهای فیزیکی در حاشیه و یا پایان حرکتهای میلیونی مردم در سطح شهر به وقوع می پیوست)
    و چه در هفته دوم (که درگیری در متن به وجود آمد و عملا ضرب و شتم مردم توسط نیروهای مختلف نظام در جلوی چشم مردم و دوربین ها شکل گرفت)
    و چه در روزهای بعد از آن (که فضای زندانی کردن و بازداشتهای شبانه و روزانه شکل گرفت.)
    ب:نسبت به تئوری های انتشار خبر وشایعه و جعل و اصل نیز به کمک اینترنت و منابع علمی مستند تا حدی اطلاع دارم تا بتوانم اصول اولیه را تشخیص دهم.
    ج: هیچگونه میراث خواری و حزب گرایی نیز ندارم و به دنبال بهره برداری جناحی از خبر و یا تکذیب آن توسط منتشر کنندگان را نیز در خود نمی بینم بله همین خاطر از اسم مستعار استفده می کنم.
    لیکن همچنان به اصل این خبر و حواشی آن مشکوک هستم. ریشه انتشار خبر و نحوه روایان خبر و کل ماجرا به نظر جعلی و لحن روایی خبر مذکور همانند باز تعریف فیلمی می ماند. مکانها و نام ها، افراد و حوادث بعضا به شکلی هستند که هیچکس جز اقدام کننده آن (به عنوان مثال فرد تجاوز کننده) نمی توانسته از آن اگاه باشد.
    نگرانی از وضعیت منتشر کننده گان خبر و خانواده ترانه موسوی نیز مشکوک است به عنوان مثال خبرنگاران و خانواده سهراب اعرابی و خانواده ندا و خانواده کشته شدگان دیگر (به استثنا وابستگان نظام) گرچه مورد آزار و اذیت واقع شدند اما برای احقاق حقوق خود هیچگاه خود را مخفی نکردند. حال چرا خانواده ترانه باید چنین کنند. اینها همه جدای از ایرادات منطقی به کل داستان است. با این وجود مطالب شما را از طریق ویکی پدیا در صفحه منسوب به ترانه موسوی انتشار خواهد یافت را دنبال خواهم کرد تا در آینده بتوانیم بهتر قضاوت کنیم. در صورت وجود هر گونه سند منتظر انتشار انها هستیم و الا هرگونه بیانیه و حرف فاقد سند تنها به ابهامات قضیه مذکور خواهد افزود.

  10. jahanezanan said, on آگوست 27, 2010 at 2:26 ب.ظ.

    درود بر شما که در آن شرایط سخت اجازه ندادید این جنایت هولناک و دردآور فراموش شود. آن ها که تخم تردید می پراکنند، بیش از هر چیز می خواهند این جنایت فراموش شود. پس از نامه های کروبی و تلاش های ساختگی تلویزیونی، اگر هم امروز کسی در حقیقت این تردید داشته باشد باید ریگی به کفش داشته باشد

  11. رضا علامه زاده said, on آگوست 27, 2010 at 2:33 ب.ظ.

    هر چه گشتم راه تماس گرفتن با شما را در این ویلاگ نیافتم. ممکن است ایمیلتان را برایم بفرستید؟

    • سیاوش said, on آگوست 28, 2010 at 6:14 ب.ظ.

      آقای رضا علامه زاده عزیز، فکر می‏کنم که این آدرس به شما کمک خواهد کرد. البته درست و یا نادرست بودن آدرس ایمیل‏ها را خودتان حدس بزنید و احتیاط را رعایت کنید.
      http://gravatar.com/nakhana

  12. قاسم said, on آگوست 27, 2010 at 3:13 ب.ظ.

    لطفاً بفرمایید چرا در مدت ده ماه گذشته که خارج از ایران بودید و هیچ خطری شما را تهدید نمیکرده به این موصوع نپرداختید؟

    • لیلا ملک محمدی said, on آگوست 28, 2010 at 11:39 ب.ظ.

      قاسم عزیز
      ما خارج شده بودیم اما جای خود را امن نمی دانستیم و البته معذورات دیگری نیز داشتیم و داریم اما با توجه به این که عده ای به دروغ خود را منبع این خبر اعلام کرده و همچون جمهوری اسلامی ترانه را تکذیب کردند و آب به آسیاب روزنامه های حکومت ریختند تصمیم گرفتیم این بیانیه را منتشر کنیم

  13. […] دارد و رادیو کوچه صحت و سقم آن را تایید نمی‌کند.منبع : ناخوانا ورد پرس / رضا ولی‌زاده – لیلا ملک‌محمدیپنج‌شنبه، ۴ شهریور […]

  14. پارسا said, on آگوست 27, 2010 at 3:36 ب.ظ.

    دوستان گرامی دست شما را به گرمی میفشارم متاسفم که مجبور هستنید با فرد معلوم الحالی به نام امید حبیبی نیا دهن به دهن بشوید متاسفانه من این شخص رو از نزدیک میشناسم و از بی پرنسیبی و کمبود شخصیت وی هر چه بگویم کم گقته ام 😦 فردی که برای معروفیت در دنیای مجازی به هر کلکی و ننه من غریبم بازی تن میدهد بیش از این انتظار ی نیست فقط کافی است نگاهی که به » سی وی » اش بیاندازید و ببینید که چقدر این انسان هرکول نما استعداد دارد!!!! …. بیش از این وقتی برای او تلف نمیکنم و درود میفرستم به شما 2 روزنامه نگاری که با شرف و وجدان خود سعی در افشای ی حنایات آخوندها دارید لطف کرده کمی بیشتر در مورد ترانه موسوی بنویسد تا همگان از ستمی که بر این دختر رفت با خبر بشنوند الان روز محافظه کاری نیست که متاسفانه بر علیه شما از ان استفاده خواهد شد
    روزگار بهتری برای ایران و ایرانیان آزرومندم  

    • لیلا ملک محمدی said, on آگوست 28, 2010 at 11:40 ب.ظ.

      پارسای عزیز
      ما با هیچ شخصی دهن به دهن نگذاشته و نخواهیم گذاشت. فعلن حرف هایی که می توان گفت را در این بیانیه گفته ایم بدون اشاره به فرد خاصی.

  15. شهروند said, on آگوست 27, 2010 at 4:21 ب.ظ.

    یک توضیح: این تصور که ممکن است عوامل نظام در راه اندازی و انتشار این خبر و سپس تکذیب و تمسخر آن دست دالشته باشند با توجه به سوابق آنان بعید نیست لذا نسبت به بنده و سایر دوستانی که با نگرش محتاطانه به این خبر نگاه می کنند دوستانه و با همگرایی نگاه کنید.

    • لیلا ملک محمدی said, on آگوست 28, 2010 at 11:41 ب.ظ.

      شهروند عزیز
      شما از منتقدان بی غرضید که در بیانیه هم اشاره کرده ایم و نظر شما برای ما محترم است

  16. deerouz said, on آگوست 28, 2010 at 8:20 ق.ظ.

    خانم ملک محمدی آیا شما لینک زیر را دیده اید؟

    «سرنخ دیگری از ماجرای ترانه موسوی»
    http://mochgiri.wordpress.com/2010/04/20/2/

    آیا برمبنای اطلاعات شما ارتباطی بین ترانه موسوی و گروه موسیقی ارکیده ممکن است وجود داشته باشد؟ شاید مدیر گروه ارکیده اطلاعاتی در این خصوص داشته باشد.

  17. امیررضا said, on سپتامبر 24, 2010 at 3:50 ب.ظ.

    متاسفم که سوال کردن از شما جرم است . اگر پاسخی دارید چرا با احساس و شعر بیانیه صادر می کنید خودتان این بیانیه را چند بار بخوانید ببینید چیز تازه ایی برای گفتن دارد؟ یک بار خبرهایی را که درباره ترانه منتشر کردید بخوانید از اول ببینید جز سر کار گذاشتن مردم و ایجاد رعب و وحشت کار دیگری کرده اید ؟
    اگر کسی تشویقتان کند ادم خوبی است اما اگر کسی تکذیبتان کند یا نقدتان کند حتما یک مشکلی دارد این همه خود بزرگ بینی ناشی از چیست ؟ کوچکی مردم یا خودتان ؟

    • لیلا ملک محمدی said, on سپتامبر 25, 2010 at 2:09 ق.ظ.

      ایجاد رعب و وحشت؟ آیا جوانانی که در راهپیمایی روز قدس عکس ترانه را در دست داشتند و با وجود تمامی تهدیدها به خیابان ها آمدند ترسیده بودند؟ راهپیمایی روز قدس را مثال زدم برای این که خودم در آن راهپیمایی حضور داشتم. دوست عزیز! من تا زمانی که در ایران بودم و فریاد عدالت خواهی مردم وطنم را به گوش دنیا می رساندم ناچار بودم با اسامی مستعار فعالیت کنم. شما چرا نام کامل و حقیقی خود را این جا نمی نویسید؟


دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.